بیمار عاشق
ســجاد (ع) دائـم در ســجود است یا که قــدّش
ازغصــه ها تــا مے شود، اَلشّــام اَلشّــام?
بــیمار چــنین عـاشـــق و دلــداده که دیــده ؟
در تــاب و تــب از عشــق رخ یــار که دیده ؟
گـه روے شتـر گـه بـروی خـار مغــیلان
گـه مجـلس بیـگانه و اغـیار که دیــده ؟
بنیان گذار روضه
عشــق یک زیـنب (س) و هفتـاد و دو ســر میخـواهد!
بچـه بـازی است مـگر ، عشـق جــگر میخواهـد…
هر جا کـه روضـهایسـت به پـا بــاورت شـود
بی تـابتـر ز هـر دل بیتاب زیـنب (س) است
اصلاً خــدا گـواست که در سال شـصتویک
بنـیان گــذار روضـهی اربـاب زیـنب (س) است
نـام حسیـن (ع)
ما هــمه ریــزه خـور سـفره الطـاف تــو ایم
سایه لطــف حســین (ع) از سـر ما کم نشود…
بـردن نـام حـسـيـن (ع) اذن خــدا مـيــطلبـد…
نـــظر مــرحــمت فـــــاطـمه (س) را مــيطلبـد…
بـردن نـام حـسيـن (ع) ديـــده تـر مـيخواهد…
ســينه اى ســوخته از سـوز جـگر مـيخواهد…
حدیـث گــریہ
بـا دل چـه کرده این غــم تو شـاه سر جـــدا…
دیدم کَـری به روضـه ے تو گــــریه میکــنــد…!
هر روز پای هر محـنت گـریه مےکنم
بر هر هــزار زخـم تنت گـریه مےکنم
با نوحههای هر شب تو گریه مےکنم
با روضــههای دل شـکنت گریه مےکنم
یعقوبهای چشــم من از دست رفتهاند
از بس برای پیـرهنت گریه مےکنم
در بین قـبر هم کفن کـربلا به تن
از داغ جسـم بی کـفنت گریه مےکنم
گاهی شبیه روز دهــم، سـرخ میشوم
بر لحـظۀ به نـی شدنت گریه مےکنم
ای سوختـهترین بدن زیـر آفتـاب
بر زخـم تاول بدنـت گریه مےکنم
صَلَّى اللَّهُ عَلَیْکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ
” ای اهل حرم میر و علمدار نیامد “
رخصت بده از داغ شقایق بنویسم
از بغض گلوگیر دقایق بنویسم
.
می خواهم از آن ساقی عاشق بنویسم
نم نم به خروش آیم و هق هق بنویسم
.
دل خون شد و از معرکه دلدار نیامد
” ای اهل حرم میر و علمدار نیامد “
.
در هر قدمت هر نفست جلوه ی ذات است
وصف تو فراتر ز شعور کلمات است
.
در حسرت لب های تو لب های فرات است
عالم همه از این همه ایثار تو مات است
.
از علقمه با دیده ی خونبار نیامد
” ای اهل حرم میر و علمدار نیامد “
.
سقا تویی واهل حرم چشم به راهت
دل ها همه مست رجز گاه به گاهت
.
هرچند تو بودی و عطش بود و جراحت
دلواپس طفلان حرم بود نگاهت
.
سقای ادب جلوه ی ایثار نیامد
” ای اهل حرم میر و علمدار نیامد “
.
افتاد نگاه تو به مهتاب دلش ریخت
وقتی به دل آب زدی آب دلش ریخت
.
فرق تو شکوفا شد و ارباب دلش ریخت
با سجده ی خونین تو محراب دلش ریخت
.
صد حیف که آن یار وفادار نیامد
” ای اهل حرم میر و علمدار نیامد “
.
انگار که در علقمه غوغا شده آری
خونبارترین واقعه برپا شده آری
.
در بزم جنون نوبت سقا شده آری
دیگر پسر فاطمه تنها شده آری
.
این قافله را قافله سالار نیامد
” ای اهل حرم میر و علمدار نیامد “
.
ای علقمه از عطر تو لبریز برادر
ای قصه ی دست تو غم انگیز برادر
.
بعد از تو بهارم شده پاییز برادر
برخیز حسین آمده برخیز برادر
.
عباس ترین حیدر کرار نیامد
” ای اهل حرم میر و علمدار نیامد “
حسین علاء الدین