من عاشق چشمت شدم...
وقتی گریبان عدم با دست خلقت می درید
وقتی ابد چشم تو را پیش از ازل می آفرید
وقتی زمین ناز تو را در آسمانها می کشید
وقتی عطش طعم تو را با اشکهایم می چشید
من عاشق چشمت شدم ، نه عقل بود و نه دلی
چیزی نمیدانم از این دیوانگی و عاقلی
یک آن شد این عاشق شدن دنیا همان یک لحظه بود
آندم که چشمانت مرا از عمق چشمانم ربود
وقتی که من عاشق شدم شیطان به نامم سجده کرد
آدم زمینی تر شد و عالم به آدم سجده کرد
من بودم و چشمان تو ، نه آتشی و نه گِلی
چیزی نمیدانم از این دیوانگی و عاقلی
من عاشق چشمت شدم شاید کمی هم بیشتر
چیزی از آن سوی یقین شاید کمی هم پیش تر
آغاز و ختم ماجرا لمس تماشای تو بود
دیگر فقط تصویر من در مردمکهای تو بود
شاعر: دکتر افشین یداللهی
ماجرای سیلی
『?』
ایــن روزها
در ڪُنجِ خانهےِ علے
نمیدانم چرا …
دلم براےِ گوشه گیرےِ امام حسن میگیرد !
هِے چشمانَش را میبندد و
هِے ماجراےِ سیلی اشڪش را سرازیر میڪُند ?
سردار دلها
حاج قاســم…
نمیدانیم برای دسـتبریدهات روضـه عـباس(ع) بخوانیم?
یا برای پیـکر پارهپارهات روضـه عـلیاکبر(ع)?
یا برای غـم هجران رهــبرمان روضـه مالـک?
یا به یاد محـاسن سـفیدت روضـه حـبیب ?
یا از هلهله حرملهها
یا از شـهادتت در غربـت و دوری ناله سر دهیم.?
ای سـردار ایـرانی ها!
حـاج قاسم سلیمانی!
داغ دوریات آنقـدر سـنگین بود
که هـرگز تـوان از میان برداشتن آن را نخواهیم داشت.
?داغ بر دل نشسته شهادتت مبارک ?
هوای صحن امام رضا
♡از دلم، که مبدا دلتنگیست…
♡تا حرمت، که مقصد مهربانیست…
با یک سلام ساده حرکت می کنم!
به امید شنیدن جواب
☀️【السلام علیک یا امام رضا(ع)】 ☀️
دور هم باشم هوای
صحن را حس میکنم
آسمان خانهی ما و حرم
هردو یکی ست.
☁?☁
چادر مادر
? چـــــــادُرَت را بِتِـــــــکان
روزیِ ما را بِـــــــفِرِست
? اِی کِه روزیِ دو عالَـــــــم
هَمِه اَز چـــــــادُرِ توست
┄┅┅❅?❅┅┅┄
” کـرامت مادر “
اَز خاطِرهی
چادُری شُدنش تَعریف مےکَرد
مےگُفت:
فاطِمیه نَزدیڪ بود
خواستَم بَرایِ روضه مادَر
بِهترین لباس را بِپوشَم..
وابَسته شُدم…